اين نسل پر برکت از طريق حضرت خديجه(س) نصيب پيامبر اکرم(ص) شد. آرى خديجه(س) مال کثير داد و کوثر گرفت. ما نيز تا از کثير نگذريم به کوثر نمىرسيم. عطا کردن کوثر به شخصى مثل پيامبر، زمانى معنا دارد که عطا کننده سرچشمه علم و حکمت و قدرت و رحمت باشد.
به گزارش پايگاه خبري تحليلي فرزانگان اميدوار به نقل از راه دانا:به مناسبت فرارسيدن سالروز شهادت دخت نبي گرامي اسلام حضرت فاطمه زهرا(س) تفسير سوره مبارکه «کوثر» از منظر حجتالاسلام محسن قرائتي در ادامه ميآيد:
سيماى سوره کوثر
اين سوره سه آيه دارد و در مکّه نازل شده و کوچکترين سوره قرآن کريم است.
نام سوره برگرفته از آيه اول و به معناى خير کثير و فراوان است.
بر اساس روايات متعدّد از شيعه و سنّى، عاص بن وائل، پدر عمرو عاص که از بزرگان مشرکان مکّه بود، پس از آنکه پسران پيامبر از دنيا رفتند و آن حضرت ديگر پسرى نداشت، از روى طعنه و زخم زبان، پيامبر را ابتر و بدون دنباله خواند.
خداوند براى تسلّى خاطر پيامبر و پاسخ به اين سخن نابجا، سوره کوثر را نازل فرمود و ناکام بودن دشمنان و دوام و بقاى نسل و فکر پيامبر را خبر داد.
در روايات، براى کسى که اين سوره را در نمازهاى واجب و مستحب بخواند، سيراب شدن از حوض کوثر در قيامت، وعده داده شده است.( تفسير نورالثقلين)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ؛ به نام خداوند بخشنده مهربان
إِنَّآ أَعْطَيْنَاکَ الْکَوْثَرَ؛ همانا ما به تو خير کثير عطا کرديم.
نکتهها:
آنجا که خداوند در مقام دعوت به توحيد است، ضمير مفرد به کار مىبرد، همانند «أنا ربّکم فاعبدون» (انبياء، 92) پروردگار شما من هستم، پس مرا عبادت کنيد. «أنَا ربّکم فاتَّقون» (مؤمنون، 52) من پروردگار شما هستم، از من پروا کنيد. «انّنى أنَا اللّه» (طه، 14.) همانا من خداوند يکتا هستم.
همچنين در مواردى که خداوند کارى را بدون واسطه انجام مىدهد يا در مقام بيان ارتباط تنگاتنگ خالق با مخلوق است، ضمير مفرد به کار مىرود، همانند: «و أنَا الغفور الرحيم» ( حجر، 49.) تنها من بخشنده مهربانم. «فانّى قريب»( بقره، 186) من به بندگانم نزديکم.
اما گاهى آيه در مقام بيان عظمت خداوند و شرافت نعمت است که در اين موارد ضمير جمع همچون «اِنّا» به کار مىرود، چنانکه در اين آيه مىفرمايد: «اِنّا اعطيناک الکوثر» زيرا عطاى الهى به بهترين خلق خدا، آن هم عطاى کوثر، به گونهاى است که بايد با عظمت از آن ياد شود.
همچنين در مواردى که خداوند کارى را با واسطه انجام مىدهد، نظير باران که با واسطه تابش خورشيد و پيدايش بخار و ابر مىبارد، از ضمير جمع استفاده مىشود، چنانکه مىفرمايد: «وانزلنا من السماء ماءً» (مؤمنون، 18) ما از آسمان آبى فرو فرستاديم.
از ميان يکصد و چهارده سوره قرآن، چهار سوره با کلمه «اِنّا» آغاز شده است: سورههاى فتح، نوح، قدر و کوثر.
«اِنّا فَتَحنا لک فتحاً مبيناً» ما براى تو پيروزى آشکار قرار داديم.
«اِنّا ارسلنا نوحاً» ما نوح را به سوى مردم فرستاديم.
«اِنّا انزلناه فى ليلة القدر» ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم.
«اِنّا اعطيناک الکوثر» ما به تو کوثر عطا کرديم.
در آغاز يکى از اين چهار سوره، از حضرت نوح که اولين پيامبر اولوالعزم است و بعد از حضرت آدم، پدر دوم انسان محسوب مىشود، سخن به ميان آمده است. در آغاز سه سوره ديگر، به نعمتهاى ويژهاى همچون نزول قرآن، پيروزى آشکار و عطاى کوثر، اشاره شده است. شايد ميان اين چهار موضوع ارتباطى باشد که يکى رسالت اولين پيامبر اولوا العزم، ديگرى نزول آخرين کتاب آسمانى، سوّمى پيروزى مکتب اسلام و چهارمى تداوم خط رسالت و ابتر نماندن آن را بيان مىکند.
کلمه «کوثر» از «کثرت» گرفته شده و به معناى خير کثير و فراوان است. و روشن است که اين معنا ميتواند مصاديق متعدّدى همچون وحى، نبوّت، قرآن، مقام شفاعت، علم کثير و اخلاق نيکو داشته باشد، ولى آيه آخر سوره، ميتواند شاهدى بر اين باشد که مراد از کوثر، نسل مبارک پيامبر اکرم است. زيرا دشمنِ کينهتوز با جسارت به پيامبر، او را ابتر مىناميد و خداوند در دفاع از پيامبرش فرمود: «انّ شانئک هو الابتر» دشمن تو، خود ابتر است. بنابراين اگر مراد از کوثر، نسل نباشد، براى ارتباط آيه اول و سوم سوره، توجيه و معنايى دلپسند نخواهيم داشت.
جمله «انّ شانئک هو الابتر» دليل آن است که مراد از کوثر، نسل کثير پيامبر است که بدون شک از طريق حضرت زهرا عليها السلام است.
اين نسل پر برکت از طريق حضرت خديجه(س) نصيب پيامبر اکرم(ص) شد. آرى خديجه مال کثير داد و کوثر گرفت. ما نيز تا از کثير نگذريم به کوثر نمىرسيم.
فخر رازى در تفسير کبير مىگويد: چه نسلى با برکتتر از نسل فاطمه که مثل باقر و صادق و رضا از آن برخاسته است و با آنکه تعداد بسيارى از آنان را در طول تاريخ، به خصوص در زمان حکومت بنىاميّه و بنىعبّاس شهيد کردند، امّا باز هم امروز فرزندان او در اکثر کشورهاى اسلامى گستردهاند.
در زمانى که خبر تولّد دختر سبب اندوه پدر مىشد، به گونه اى که صورتش از غصه سياه شده و به فکر فرو مىرفت که از ميان مردم فرار کند يا دخترش را زنده به گور کند: «يتوارى من القوم ام يدُسّه فى التّراب» ( نحل، 59) در اين زمان قرآن به دختر لقب کوثر مىدهد تا فرهنگ جاهلى را به فرهنگ الهى و انسانى تبديل کند.
بر اساس روايات، نام يکى از نهرها و حوضهاى بهشتى، کوثر است و مؤمنان از آن سيراب مىشوند. چنانکه در روايت متواتر ثقلين نيز پيامبر فرمود: «انّهما لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض» کتاب و عترت از يکديگر جدا نمىشوند تا آنکه در قيامت، در کنار حوض به من ملحق شوند.
کوثر الهى، به جنسيّت بستگى ندارد؛ فاطمه، دختر بود امّا کوثر شد. به تعداد کثير بستگى ندارد؛ فاطمه، يک نفر بود امّا کوثر شد. آرى خداوند ميتواند کم را کوثر و زياد را محو کند.
هديه کننده خداوند، هديه گيرنده پيامبر و هديه شده فاطمه است. لذا عبارت «اِنّا اعطيناک الکوثر» به کار رفته که بيانگر عظمت خداوند و بزرگى هديه اوست.
خداوند مصداقى براى کوثر در آيه نياورد تا همچنان مبهم بماند تا شايد اشاره به اين باشد که عمق برکت کوثر عطا شده حتّى براى خود پيامبر اکرم در هالهاى از ابهام است.
در اين سوره دو خبر غيبى نهفته است: يکى عطا شدن کوثر به پيامبر، آن هم در مکّهاى که حضرت دست خالى بود و فرزند پسر نداشت، ديگر ابتر ماندن دشمن که داراى فرزندان و ثروتهاى بسيار بود.
تاريخ و آمار بهترين شاهد بر کوثر بودن اين عطيّه الهى است. هيچ نسلى از هيچ قومى در جهان، به اندازه نسل حضرت فاطمه عليها السلام رشد و شکوفايى نداشته است. خصوصاً اگر کسانى را که مادرشان سيّد است، از سادات به حساب آوريم، آمار سادات در جهان نشانه معجزه اين خبر غيبى است.
عطا کردن کوثر به شخصى مثل پيامبر، زمانى معنا دارد که عطا کننده سرچشمه علم و حکمت و قدرت و رحمت باشد. بنابراين عطاى کوثر نشانه صفات وکمالات الهى است.
الطاف خداوند به پيامبر اکرم(ص) گاهى با درخواست آن حضرت صورت گرفته است، نظير «قل ربّ زدنى علماً» ( طه، 114) پروردگارا! مرا از نظر علمى توسعه بده. امّا کوثر هديهاى الهى بود که بدون درخواست، به پيامبر عزيز داده شد.
کوثر چيست؟
از آيه آخر سوره، يعنى «انّ شانئک هو الابتر» استفاده مىشود که مراد از کوثر چيزى ضد ابتر است و از آنجا که عرب به افراد بىعقبه و بىنسل که فرزند پسر ندارند و با مردن، آثارشان محو ميشود، ابتر مىگويد، بهترين مصداق براى کوثر، ذريّه پيامبر است که امامان معصوم از نسل فاطمه زهرا(س) هستند. البتّه کوثر، معنايى عام دارد و شامل هر خير کثير مىشود.
اگر مراد از کوثر، علم باشد، همان چيزى است که پيامبر مأمور به خواستنش بود. «قل ربّ زدنى علماً»
اگر مراد از کوثر اخلاق نيک باشد، پيامبر داراى خلق عظيم بود. «انّک لعلى خلق عظيم» ( قلم، 4)
اگر مراد از کوثر عبادت باشد، حضرتش به قدرى عبادت مىکرد که آيه نازل شد: ما قرآن را نفرستاديم تا اين گونه خود را به مشقّت اندازى. «ما انزلنا عليک القرآن لتشقى» ( طه، 2)
اگر مراد از کوثر نسل کثير باشد که امروزه بيشترين نسل از اوست.
اگر مراد از کوثر امّت کثير باشد، طبق وعده الهى اسلام بر تمام جهان غالب خواهد شد. «ليظهره على الدين کلّه» ( توبه، 33)
اگر مراد از کوثر شفاعت باشد، خداوند تا جايى که پيامبر راضى شود از امّت او مىبخشد. «و لسوف يعطيک ربّک فترضى» ( ضحى، 5)
هر کثيرى کوثر نيست. قرآن مىفرمايد: اموال و اولاد مخالفان، شما را به تعجب واندارد، زيرا که خداوند اراده کرده آنان را در دنيا از طريق همان اموال و اولاد عذاب کند. «فلا تعجبک اموالهم و لا اولادهم انما يريد اللّه ليعذّبهم بها فى الحياة الدنيا»( توبه، 55)
در قرآن سورهاى به نام کوثر داريم و سورهاى به نام تکاثر. امّا کوثر ارزش است و تکاثر ضدّ ارزش، زيرا اولى عطيّه الهى است که دنبالهاش ذکر خداست: «اعطيناک الکوثر فصلّ» و دومى يک رقابت منفى که دنبالهاش غفلت از خداست. «الهاکم التکاثر».
کوثر ما را به مسجد مىبرد براى نماز: «فصلّ لربّک» و تکاثر ما را به گورستان مىبرد براى سرشمارى مردگان. «حتى زُرتم المقابر»
در عطاى کوثر بشارت است: «انّا اعطيناک الکوثر» و در تکاثر تهديدهاى پى در پى. «کلاّ سوف تعلمون ثمّ کلاّ سوف تعلمون»
کوثر، عامل رابطه با خالق است: «اعطيناک الکوثر فصل» و تکاثر، وسيلهاى براى سرگرمى با مخلوق. «الهاکم التّکاثر»
کوثر که بزرگترين هديه الهى است در کوچک ترين سوره قرآن مطرح شده است.
هديه اشرف معبود به اشرف مخلوق چيزى جز کوثر نمىتواند باشد. «انّا اعطيناک الکوثر»
عطاى استثنايى در سوره استثنايى با الفاظ استثنايى:
عطا بىنظير است، چون کوثر است؛ سوره بىنظير است، چون کوچکترين سوره قرآن است و الفاظ بىنظيرند، چون کلمات «اعطينا»، «الکوثر»، «صلِّ»، «انحر»، «شانئک» و «ابتر» تنها در اين سوره به کار رفته و در هيچ کجاى قرآن شبيه ندارد.
بر اساس روايات، آن دشمن کينهتوزى که به پيامبر اکرم جسارت کرد و او را ابتر خواند، پدر عمرو عاص بود.
خداوند هم سبب ساز است هم سبب سوز. او مىتواند از يک فاطمه کوثر بيافريند و ميتواند افرادى را که پسران رشيد دارند به فراموشى بسپارد.
او ميتواند دريا را با زدن عصاى موسى خشک، «اِضرب بعصاک البحر فانفلق»( شعراء، 63) و با زدن همان عصا به سنگ، دوازده چشمه جارى سازد. «و اضرب بعصاک الحجر فانفجرت» ( بقره، 60)
پيامها:
1- خداوند به وعدههاى خود عمل ميکند. در سوره ضحى، خداوند وعدهى عطا به پيامبر داده بود: «و لسوف يعطيک ربّک فترضى» ( ضحى، 5) پروردگارت در آينده عطائى خواهد کرد که تو راضى شوى. در اين سوره ميفرمايد: ما به آن وعده عمل کرديم. «انّا اعطيناک الکوثر»
2- فرزند و نسل عطيّه الهى است. «انّا اعطيناک الکوثر»
«فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ»
پس براى پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانى کن.
نکتهها:
در اين سوره که سه جمله بيشتر ندارد، پنج بار شخص پيامبر مورد خطاب قرار گرفته است.
زيرا علاوه بر ضمير کاف «ک» «اعطيناک»، در خطاب «صلّ» و «لربک» دو بار و در عبارت «انحر» و «شانئک» نيز دو بار، پيامبر مخاطب است. «اعطيناک، فصلّ، لربّک، انحر، شانئک»
در سراسر قرآن نيز، بيش از دويست بار خداوند به پيامبرش ميفرمايد: «ربّک»
با آن که او پروردگار تمام هستى: «ربّ کلّ شىء» ( انعام، 164.) و پروردگار همهى مردم است: «ربّ النّاس» ( ناس، 1)، ولى از ميان واژههاى «ربّ» کلمه «ربّک» بيش از همه به کار رفته و اين نشانه آن است که خداوند بر پيامبرش عنايت خاصّى دارد.
چنانکه نمونه اين عنايت ويژه را در آيات ديگر نيز مشاهده مىکنيم، مثلاً خداوند نام اعضا و جوارح پيامبر را در قرآن مطرح کرده است: چهرهات: «وجهک»( بقره، 144)، زبانت: «لسانک»( قيامت، 16) چشمانت: «عينيک»( حجر، 88) گردنت: «عنقک»(اسراء، 29) دستانت: «يدک»(اسراء، 29) سينهات: «صدرک»( اعراف، 2) کمرت: «ظهرک» ( ضحى، 3)
در ماجراى فتح مکّه که مشرکان دسته دسته و فوج فوج به اسلام وارد مىشدند، خداوند تنها دستور تسبيح مىدهد: «و رَأيتَ النَّاس يَدخلون فى دينِ اللَّه أفواجا فَسَبّح» ولى براى عطا کردن کوثر ميفرمايد: «فصلِّ لربّک» نماز بگزار. گويا اهميّت کوثر از اسلام آوردن مشرکان بيشتر است.
شتر در قرآن، هم در بحث توحيد مطرح شده است: «أفلا ينظرون الى الابل کيف خلقت» ( غاشيه، 17) هم در مورد مقدّمات قيامت نام آن آمده است، «و اذا العشار عطّلت»( تکوير، 4) هم در احکام و شعائر حج مطرح شده است، «و البُدن جعلناها»( حج، 36) و هم مورد قربانى و کمکرسانى به جامعه قرار گرفته است. «وانحر»
بر اساس روايات، مراد از «وانحر» آن است که به هنگام گفتن تکبيرها در نماز، دستان تا مقابل گودى زير گلو که محلّ نحر است، بالا آورده شود که اين زينت نماز است.( تفسير مجمعالبيان)
پيامها:
1- نعمتها حتّى براى پيامبر اسلام مسئوليّتآور است. « انّا اعطيناک الکوثر... فَصلِّ لربک و انحر»
2- در قرآن به نماز يا سجده شکر سفارش شده است. «فَصلِّ لربک و انحر»
3 - تشکّر بايد فورى باشد. «فَصلِّ لربک و انحر » (حرف فاء براى تسريع است)
4- نوع تشکّر را بايد از خدا بياموزيم. «فَصلِّ لربک و انحر»
5- در نعمتها و شادىها خداوند را فراموش نکنيم. «اعطيناک الکوثر فصلّ لربک و انحر »
6 - آنچه ميتواند به عنوان تشکّر از کوثر قرار گيرد، نماز است. «فَصلِّ لربک و انحر»
(نماز جامعترين و کاملترين نوع عبادت است که در آن هم قلب بايد حضور داشته باشد با قصد قربت و هم زبان با تلاوت حمد و سوره و هم بدن با رکوع و سجود. مسح سر و پا نيز شايد اشاره به آن باشد که انسان از سر تا پا بنده اوست. در نماز بلندترين نقطه بدن که پيشانى است، روزى سى و چهار بار بر زمين ساييده ميشود تا در انسان تکبّرى باقى نماند. حضرت زهراعليها السلام در خطبه معروف خود فرمود: فلسفه و دليل نماز پاک شدن روح از تکبر است. «تنزيهاً لکم من الکبر»)
7- دستورات دينى، مطابق عقل و فطرت است. عقل تشکّر از نعمت را لازم ميداند، دين هم به همان فرمان مىدهد. «فصلّ لربّک و انحر »
8- چون عطا از اوست: «انّا اعطينا» تشکّر هم بايد براى او باشد. «فصلّ لربّک و انحر »
9- قربانى کردن، يکى از راههاى تشکّر از نعمتهاى الهى است. (زيرا محرومان به نوايى مىرسند.) « فصلّ لربّک و انحر»
10- هر که بامش بيش برفش بيشتر. کسى که کوثر دارد، ذبح گوسفند کافى نيست بايد شتر نحر کند و بزرگترين حيوان اهلى را فدا کند. «فصلّ لربّک و انحر»
11- رابطه با خداوند بر رابطه با خلق مقدّم است. «فصلّ لربک و انحر»
12- انفاقى ارزش دارد که در کنار ايمان و عبادت باشد. «فصلّ لربّک وانحر»
13- شکرِ عطا گرفتن از خدا، عطا کردن به مردم است. «اعطيناک الکوثر فصلّ لربّک وانحر»
14- نمازى ارزش دارد که خالصانه باشد، «لربّک» و انفاقى ارزش دارد که سخاوتمندانه باشد. « فصلّ لربّک وانحر»
«إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»
همانا دشمن تو بىنسل و دم بريده است.
نکتهها:
کلمه «ابتر» در اصل به حيوان دمبريده و در اصطلاح به کسى گفته ميشود که نسلى از او به يادگار باقى نمانده باشد. از آنجا که فرزندان پسر پيامبر در کودکى از دنيا رفتند، دشمنان مىگفتند: او ديگر عقبه و نسلى ندارد و ابتر است. زيرا در فرهنگ جاهليّت دختر لايق آن نبود که نام پدر را زنده نگاه دارد.
خداوند از اولياى خود دفاع ميکند. به کسى که پيامبر را بىعَقَبه مىشمرد، پاسخ قولى و عملى مىدهد. وجود فاطمه پاسخ عملى و جمله «هو الابتر» پاسخ قولى است. خداوند نه تنها از اولياى خود، بلکه از همه مؤمنان دفاع ميکند: «انّ اللّه يدافع عن الّذين آمنوا»( حج، 38)
هر چه ضربه به دين و مقدّسات دينى شديدتر باشد، دفاع هم بايد قوىتر باشد. به پيامبر اسلام جسارتهاى زيادى کردند و او را ساحر، کاهن، شاعر و مجنون خواندند که همه آنها به نحوى در قرآن جبران شده است.
به پيامبر گفتند: «انّک لمجنون»( حجر، 6) تو جنّ زدهاى، ولى خداوند فرمود: «ما انتَ بنعمة ربّک بمجنون» (قلم، 2.) به لطف الهى تو مجنون نيستى.
به آن حضرت گفتند: «لَستَ مُرسلاً»(رعد، 43) تو فرستاده خدا نيستى، خداوند فرمود: «انّک لمن المرسلين» ( يس، 3) قطعاً تو از پيامبرانى.
به حضرت نسبت شاعرى و خيال بافى دادند: «لشاعر مجنون»( صافّات، 36) خداوند فرمود: «و ما علّمناه الشعر و ما ينبغى له» ( يس، 69) ما به او شعر نياموختيم و براى او سزاوار نيست.
گفتند: اين چه پيامبرى است که غذا مىخورد و در بازار راه مىرود: «و قالوا ما لهذا الرسول ياکل الطعام و يمشى فى الاسواق» ( فرقان، 7) خداوند فرمود: پيامبران پيش از تو نيز غذا مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند: «و ما ارسلنا قبلک من المرسلين الاّ انّهم لياکلون الطعام و يمشون فى الاسواق» ( فرقان، 20)
به آن حضرت ابتر گفتند، خداوند فرمود: «انّ شانئک هو الابتر».
آرى، پاسخ کسى که به اشرف مخلوقات ابتر بگويد، آن است که خداوند به او کوثرى عطا کند که چشم همه خيره و عقل همه مبهوت شود.
هر زخم زبان و کلامى وزنى دارد. به شخص پيامبر اکرم توهينها شد، کلماتى از قبيل مجنون، شاعر، کاهن و ساحر به او گفتند و به ياران او نيز توهينها شد تا آنجا که گفتند: اين بيچارگان را از خود دور کن تا ما دور تو جمع شويم. براى هيچ کدام سوره اى مستقل نازل نشد، امّا در نسبت ابتر دادن يک سوره نازل شد که خير کثير به تو عطا کرديم و دشمن تو ابتر است و اين به خاطر آن است که جسارت به شخص و ياران قابل تحمّل است، امّا جسارت به راه و مکتب که او ابتر و راه او گذرا و بىآينده است، قابل تحمّل نيست.
گاهى جسارت برخاسته از لغوگويى است که بايد با کرامت از کنارش گذشت. «اذا مرّوا باللغو مرّوا کراما»
گاهى جسارت به خاطر جوّ فاسد و دوستان ناباب است، که بايد از آنان اعراض کرد. «اذا رأيت الّذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم»( انعام، 68.)
امّا گاهى جسارت به مکتب و رهبر است، آن هم از سوى افراد سرشناس و سياسى که بايد جواب سخت به آن داده شود. «انّ شانئک هو الابتر» همان گونه که منافقان از روى غرور مىگفتند: آيا ما مثل افراد بى خرد به پيامبر ايمان بياوريم. «أنُومن کما آمن السفهاء» قرآن، جسارت اينگونه افراد را چنين پاسخ مىدهد: «الا انّهم هم السّفهاء و لکن لا يعلمون» ( بقره، 13) آنان خود بىخردند ولى نمىدانند!
پيامها:
1- دشمنان پيامبر و مکتب او ناکام هستند. (کلمه شانِئ اسم فاعل است و شامل هر دشمنى در گذشته و حال و آينده ميشود. اگر مىگفت: «من شانک هو الابتر» تنها کسانى را که در گذشته دشمنى کرده اند شامل مىشد و اگر مىگفت: «من يشونک هو الابتر» تنها دشمنان آينده را در برمىگرفت. «انّ شانئک هو الابتر».)
2- توهين به مقدّسات، توبيخ و تهديد سخت دارد. «انّ شانئک هو الابتر»
3- از متلکها و توهينها نهراسيم که خداوند طرفداران خود را حفظ ميکند. «انّ شانئک هو الابتر»
4- زود قضاوت نکنيم و تنها به آمار و محاسبات تکيه نکنيم که همه چيز به اراده خداوند است. (مخالفان، با مرگ پسر پيامبر و داشتن پسران متعدّد براى خود، قضاوت کردند که پيامبر ابتر است، ولى همه چيز برعکس شد.) «انّا اعطيناک الکوثر... انّ شانئک هو الابتر»
افشاگري خبرنگار اصلاح طلب...
ما را در سایت افشاگري خبرنگار اصلاح طلب دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : akusarevelayat1 بازدید : 198 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 16:23