حماسه اي که امام سجاد(ع) در مجلس يزيد آفريد

ساخت وبلاگ
من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پيامبري هستم که در يک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي سير کرد، من فرزند آنم که جبرئيل او را به سدرة المنتهي برد و به مقام قرب ربوبي و نزديکترين جايگاه مقام باري تعالي رسيد.

پس از پايان واقعه عاشورا با توجه به فتنه‎اي که در آن دوران حاکم بود و عموم مردم جامعه تبيين دقيقي از وقايع پيش رو نداشتند، نياز بود تبيين‎گراهايي صورت گيرد تا قاتلان حقيقي معرفي شوند. از جهتي فرصتي براي نشر مجدد معارف الهي بود، زيرا ساليان سال بود که جامعه شيعه با معارف عالي الهي مواجه نشده بود و علم عترت(ع) آنچنان که شايسته است، نشر نيافته بود.

زماني که اسرا به کاخ يزيد ملعون سوق داده شدند، امام سجاد(ع) پس از درخواست از او خطبه‎اي خواندند و ضمن اينکه کاخ ستمگران عالم را به لرزه در آوردند، معارفي بيان فرمودند که براي مردم آن زمان بسيار عجيب جلوه مي‏کرد؛ اين دو مسأله آن قدر نزد يزيد آشکار بود که به مردم گفت: اگر اين مرد بر فراز منبر رود، تا من و آل ابو سفيان را افتضاح نکند فرود نخواهد آمد. به يزيد گفته شد: سخنرانى او هر چند خوب باشد چندان قدرت و قابليتى ندارد. يزيد گفت: اين شخص از اهل بيتى است که علم را از شيرخوارگى بنحو مخصوصى آموخته‏اند. مردم همچنان از يزيد اين تقاضا را ميکردند تا اجازه داد. شرح خطبه امام سجاد(ع) از جلد 45 بحارالانوار صفحه 138 به صورت ذيل است:

حضرت سجاد عليه‌السلام پس از اينکه بر فراز منبر رفت و حمد و ثناى خدا را بجاى آورد يک نوع سخنرانى کردند که چشم عموم مردم گريان و قلب آنان ترسان شد. سپس فرمود: ايها الناس! به ما شش خصلت عطا شده و هفت خصلت موجب فضيلت و برترى ما گرديده است. آن شش خصلت عبارتند از: علم، حلم، شخصيت، فصاحت، شجاعت و محبوب القلوب مؤمنين بودن.

آن هفت خصلتى که باعث برترى ما هستند عبارتند از: اينکه محمّد مختار صلّى اللَّه عليه و آله، صديق يعنى حضرت امير، طيار، حمزه و دو سبط اين امت از ماست، هر کسى مرا ميشناسد که مي‌شناسد و هر کسى مرا نمى‏‌شناسد من او را از حسب و نسب خودم آگاه ميکنم: ايها الناس! من پسر مکه و منا هستم، من پسر زمزم و صفا هستم. من فرزند کسي هستم که حجر الاسود را با رداي خود حمل و در جاي خود نصب فرمود، من فرزند بهترين طواف و سعي کنندگانم، من فرزند بهترين حج کنندگان و تلبيه گويان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پيامبري هستم که در يک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي سير کرد، من فرزند آنم که جبرئيل او را به سدرة المنتهي برد و به مقام قرب ربوبي و نزديکترين جايگاه مقام باري تعالي رسيد.


«ثُمَّ خَطَبَ خُطْبَةً أَبْکَى مِنْهَا الْعُيُونَ وَ أَوْجَلَ مِنْهَا الْقُلُوبَ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ أُعْطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّيقُ وَ مِنَّا الطَّيَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِي وَ نَسَبِي أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِي الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِيَ بِهِ‏ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى‏ أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِيلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى أَنَا ابْنُ مَنْ‏ دَنا فَتَدَلَّى فَکانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»


من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پيامبرم که پروردگار بزرگ به او وحي کرد، من فرزند محمد مصطفي و علي مرتضايم، من فرزند کسي هستم که بيني گردنکشان را به خاک ماليد تا به کلمه توحيد اقرار کردند. من پسر آن کسي هستم که برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مي رزميد، و دو بار هجرت و دو بار بيعت کرد، و در بدر و حنين با کافران جنگيد، و به اندازه چشم بر هم زدني به خدا کفر نورزيد، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبيا و از بين برنده مشرکان و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت کنندگان و افتخار گريه کنندگانم، من فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بيت پيامبر هستم، من پسر آنم که جبرئيل او را تأييد و ميکائيل او را ياري کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمايت فرمود و با مارقين و ناکثين و قاسطين جنگيد و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترين قريشم، من پسر اولين کسي هستم از مؤمنين که دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت، من پسر اول سبقت گيرنده اي در ايمان و شکننده کمر متجاوزان و از ميان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تيري از تيرهاي خدا براي منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و ياري کننده دين خدا و ولي امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهي بود.


«أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَيْهِ الْجَلِيلُ مَا أَوْحَى أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِيمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَيْفَيْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ وَ لَمْ يَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِين‏ وَ وَارِثِ النَّبِيِّينَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِينَ وَ يَعْسُوبِ الْمُسْلِمِينَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِينَ وَ زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِينَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِينَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِينَ مِنْ آلِ يَاسِينَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَيَّدِ بِجَبْرَئِيلَ الْمَنْصُورِ بِمِيکَائِيلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِي عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِينَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِينَ وَ النَّاکِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِينَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَيْشٍ أَجْمَعِينَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِن‏ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِينَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِينَ وَ مُبِيدِ الْمُشْرِکِينَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِي اللَّهِ عَلَى الْمُنَافِقِينَ وَ لِسَانِ حِکْمَةِ الْعَابِدِينَ وَ نَاصِرِ دِينِ اللَّهِ وَ وَلِيِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ عَيْبَةِ عِلْمِهِ»


او جوانمرد، سخاوتمند، نيکوچهره، جامع خيرها، سيد، بزرگوار، ابطحي، راضي به خواست خدا، پيشگام در مشکلات، شکيبا، دائما روزه دار، پاکيزه از هر آلودگي و بسيار نمازگزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه احزاب کفر را از هم پاشيد. او داراي قلبي ثابت و قوي و اراده اي محکم و استوار و عزمي راسخ بود وهمانند شيري شجاع که وقتي نيزه‌ها در جنگ به هم در مي آميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده مي ساخت. او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکي و مدني و خيفي و عقبي و بدري و احدي و شجري و مهاجري است، که در همه اين صحنه‌ها حضور داشت.او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسين. آري او، همان او [که اين صفات و ويژگي هاي ارزنده مختص اوست] جدم علي بن ابي طالب است. آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوي بانوان جهانم.


«سَمِحٌ سَخِيٌّ بَهِيٌّ بُهْلُولٌ زَکِيٌّ أَبْطَحِيٌّ رَضِيٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِيمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِيمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ يَطْحَنُهُمْ فِي الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَى وَ يَذْرُوهُمْ فِيهَا ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمَ لَيْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّيٌّ مَدَنِيٌّ خَيْفِيٌّ عَقَبِيٌّ بَدْرِيٌّ أُحُدِيٌّ شَجَرِيٌّ مُهَاجِرِيٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَيِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَى لَيْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَيْنِ وَ أَبُو السِّبْطَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ذَاکَ جَدِّي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ».


تا اينکه صداى مردم به ضجه و گريه بلند شد. چون يزيد ترسيد مبادا فتنه به پا شود لذا دستور داد تا مؤذن شروع به اذان کرد و سخن امام سجاد را قطع کرد. وقتى مؤذن گفت: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر حضرت سجاد فرمود: چيزى از خدا بزرگ‌تر نيست. هنگامى مؤذن گفت: اشهد ان لا اله الا اللَّه على بن الحسين فرمود: مو، پوست، گوشت و خون من به يگانگى خدا شهادت ميدهند. موقعى که گفت: اشهد ان محمدا رسول اللَّه امام سجاد از بالاى منبر متوجه يزيد شد و فرمود: اى يزيد، اين محمّد جد من است يا جد تو!؟ اگر گمان کنى که اين محمّد جد تو است دروغ ميگويى و کافرشده‌‏اى. اگر گمان کنى که جد من است پس چرا عترت او را کشتى راوى ميگويد: وقتى مؤذن از اذان و اقامه فراغت حاصل کرد يزيد جلو آمد و نماز ظهر را خواند.


«فَلَمْ يَزَلْ يَقُولُ أَنَا أَنَا حَتَّى ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِيبِ وَ خَشِيَ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَنْ يَکُونَ فِتْنَةٌ فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنَ فَقَطَعَ عَلَيْهِ الْکَلَامَ فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ قَالَ عَلِيٌّ لَا شَيْ‏ءَ أَکْبَرُ مِنَ اللَّهِ فَلَمَّا قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ شَهِدَ بِهَا شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ الْتَفَتَ مِنْ فَوْقِ الْمِنْبَرِ إِلَى يَزِيدَ فَقَالَ مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّي أَمْ جَدُّکَ يَا يَزِيدُ فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدُّکَ فَقَدْ کَذَبْتَ وَ کَفَرْتَ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدِّي فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ قَالَ وَ فَرَغَ الْمُؤَذِّنُ مِنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ وَ تَقَدَّمَ يَزِيدُ فَصَلَّى صَلَاةَ الظُّهْرِ».

افشاگري خبرنگار اصلاح طلب...
ما را در سایت افشاگري خبرنگار اصلاح طلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akusarevelayat1 بازدید : 229 تاريخ : جمعه 7 آبان 1395 ساعت: 22:50