خطر اصلی به فراموشی سپردن روح این نهضت و حرکت و شعارهای اصلی این حرکت است. خطر اصلی این است که یک عدهای خبال کنند که اسلام رسالت خودش را انجام داد و یک انقلاب کرد. خطر اصلی این است که محور بودن عالم متقی دین فراموش بشود. بیاعتقادی به دین، بیاعتقادی به نقش روحانیت خطر است. اصالتهای انقلاب را زیر سوال بردن، ارزشهای انقلابی را زیر سوال بردن، اینها خطر است...
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار به نقل از پایگاه 598، آیت الله خامنهای در سال 64 در جمع دانشجویان تحلیلی خواندنی از ماجرای 15 خرداد و خطرهای فراروی انقلاب ارائه کردند. قیام پانزده خرداد پس از بازداشت حضرت امام به جهت انتقاد از لایحه? انجمنهای ایالتی و ولایتی شکل گرفت و نقطه عطفی در تاریخ انقلاب شد. خط امام متن کامل این سخنرانی را در آستانه سالگرد 15 خرداد منتشر میکند:
بسم الله الرحمن الرحیم. خیلی از برادران و خواهران عزیزی که در این روز پرمخاطره محیط کار ما را با شور و انگیزه و حالت جوانانه، مومنانه و شورانگیز خودتان آمیخته و سرشار کردهاید و در حقیقت همان روح نیمه خردادی را باز هم زنده و مجسم نشان دادید، متشکر هستم و امیدوارم که خداوند متعال به همه ما کمک کند و توفیق عنایت بفرماید که بتوانیم پیام این روز را بشنویم و مضمون آن را درست درک نمائیم و جای خودمان را در آن پیدا کنیم و آن تلاش را انشاءالله ادامه بدهیم. مطالبی که برادران عزیز اینجا در زبان شعر و نثر بیان کردند، به خصوص این شعر بسیار خوب و زیبا و خوشمضمون که برادر عزیز خواندند و احساسی که در این گفتهها موج میزند ما را از آنچه که همیشه بودیم و هستیم باز هم به جوشش این نسل امیدوارتر میکند.
نمونههایی که از نسل جوان روزگار ما مشاهده میشود، همه اینها مایه امید ما به آینده انقلاب و تداوم این راه است. امروز من یک مقداری خوب است راجع به 15 خرداد برای شما عرض کنم. شما خواهران و برادران شاید بسیاریتان در آن روز هنوز متولد نشده بودید و کسانی از شماها هم اگر بودند، خیلی کوچک بودند و موقعیت را حتما درک نمیکردند.
آنچه که شنیدهاید و خواندهاید و دانستهاید، متاسفانه تاریخ 15 خرداد تدوین نشده است. چه کسی باید آن را تدوین کند، آن هم یک بحث دیگری است و چه کسی باید صحت آن تاریخ را ضمانت و نظارت کند، آن هم یک موضوع پراهمیتی است که حالا به آن نمیخواهیم بپردازیم. البته من یک کلمه بگویم که شما نسل جوان آگاه هوشمند و باسواد و پرانگیزه شما ضمانت این را هم دارید. این هم جزو میراثهایی است که به شما سپرده شده است، تاریخ و پیام آن مضمون حادثه این هم یکی از همان چیزهایی است که هوشیارانه باید مواظبت کنید که این میراث گرانبها و ارزنده را مخدوش و ضایع نکنند. چون انگیزه برای این کار زیاد است.
*جمعبندی مال سالهای بعد است
من نمیخواهم شرح ماوقع 15 خرداد را بدهم، کم و بیش ماوقع را شنیدهاید، لکن چند مضمون در 15 خرداد هست که انسانی که در متن حادثه هم هست، درست آن را درک عقلانی نمیکند، هر چند که لمس روحی و احساسی مینماید، اما جمعبندی مال بعد است و ما به مرور در طول سالیان دراز این جمعبندی را پیدا کردیم. البته آن روز در متن حوادث بودیم، در متن حادثه انسان با یک حقیقت دیگری مواجه میشود و آن متن و محتوا و اصل حادثه است که آن را لمس میکند.
فرصت جمعبندی در آن وقت نیست همچنانکه امروز هم خیلی از حوادث هست که جمعبندی این حوادث را بعدا خواهند کرد و ما باید خیلی هوشیار باشیم که با حوادث جوری برخورد کنیم که آن جمعبندیها در آینده تاسفبرانگیز نباشد.
*ایمان به تکلیف شرعی
یکی از مضامین 15 خرداد، ایمان به تکلیف شرعی است؛ همین یک کلمه خیلی سادهی تکلیف شرعی است. شاید هنوز هم با اینکه چند سال است که اسم شرع، فقه، تکلیف و اینها زیاد تکرار میشود و الحمدلله بستر عمومی جامعه ما بستر تکلیف الهی میباشد، هنوز یک عدهای درست از بن دندان مسئله تکلیف شرعی را نمیفهمند.
*نگاه هوشیارانه به مسائل؛ نخستین الزام احساس تکلیف شرعی
احساس تکلیف شرعی دو چیز لازم دارد، یکی اینکه انسان به مسائل هوشیارانه نگاه کند. همان روز هم با اینکه اینقدر مطلب واضح بود، یک عدهای چه از روحانیون، روشنفکرها و به طریق اولی چه از قشرهای معمولی بودند که خودشان را جمع میکردند و میگفتند آقا به ما چه مربوط است؟ مگر میشود؟ اصلا درک نمیکردند، از آن بدها، بدجنسها و مغرضها نمیخواهم بگویم. از آن کسانی میگویم که اگر میفهمیدند شاید عمل میکردند، اما آن آگاهی در آنها وجود نداشت با اینکه قضیه به این سادگی و روشنی بود. آگاهی خیلی مهم است که حواس انسان جمع باشد تا تکلیف را اشتباه نکند. گاهی به مقتضای تکلیف ضد تکلیف انجام ندهد؛ این دقت میخواهد. اگر ما یک معیار و میزان درست و حسابی را برای فهم تکلیف اسلامی در نظر نگیریم، قطعا خطا خواهیم کرد.
باید شناخت زمان و حوادث و جریانات همراه با شناخت دین به ما کمک کنند که ما آگاهانه تکلیف شرعی را بفهمیم.
*از غیر خدا واهمه نکردن؛ دومین الزام احساس تکلیف شرعی
عنصر دوم در عمل به تکلیف شرعی واقعا از غیر خدا واهمه نکردن است. این خیلی چیز مهمی است. برای تکلیف شرعی این دو چیز لازم است. برای تکلیف شرعی و احساس عمل بر طبق تکلیف شرعی این دو چیز لازم است. به زبان هم آسان است؛ در عمل هم مشکل. اما برای آن کسانی که در این مسیر حرکت کنند تدریجا در عمل آدم میبیند، نه، شدنی است! فقط آن هواهای نفسانی است که نمیگذارد اول بار انسان وارد شود.
*امام قدم به قدم تکلیف را احساس کردند
در 15 خرداد این عمل بر طبق احساس تکلیف هم در شخص امام و هم در مردم موج میزد. در مورد شخص امام شاید خیلی برای شما تعجبآور باشد اگر بگویم که امام در این حرکت طولانی 15سالهای که از سال 41 شروع و به 57 ختم شد، مبارزه درازمدت و البته بعد از آن تا به حال همه جا قدم به قدم تکلیف را احساس کردند و پیش رفتند و این چیز خیلی عجیبی است. دیگران سعی میکنند حتی چیزهایی که به صورت کاملا تصادفی برایشان پیش آمده را به یک محاسبه نسبت بدهند در حالی که صد در صد تصادفی بوده است. امام به هیچوجه این احساس را ندارند.
*خاطرهای از امام
من شاید بیشتر از دو الی سه مرتبه این صحبت را از حضرت امام شنیدهام، این تعبیر را حالا نقل میکنم. یکبار من سوال کردم که شما از چه زمانی حکومت و نظام اسلامی را در ذهنتان به وجود آوردید و یا به وجود آمد؟ چون ما در جریانات 15 خرداد حتی از زبان امام رفتن شاه را در آن سخنرانی مدرسه فیضیه در روز عاشورا که روز 13 خرداد بود شنیدیم. آن روز امام حتی به رفتن شاه و حرکت عمومی مردم اشاره کردند. همه چیز بود. مسئله حکومت اسلامی آن روزها در اعلامیهها نبود، ایشان فرمودند: من درست یادم نیست که از چه وقت این فکر به ذهنم آمد. لکن این مطلب را بگویم که حضرت امام همان حرف همیشگی خودشان را تکرار فرمودند که من همیشه به تکلیف عمل کردم. خدا خودش در همه مراحل کار را درست کرد. بعد ایشان مثل آوردند. مثلا در آن جریان کودتایی که در روز 19 و یا 20 بهمن احتمال داشت انجام بگیرد و امام فرمودند مردم به خیابانها بریزند، آنوقت که یادتان است و همه در بعد از ظهر 20 بهمن فکر میکنم ریختند به خیابانها و یک کودتایی را که شاید تقریبا میشد گفت حتمی بود، خنثی کردند. درباره همان جریان به خصوص امام فرمودند که به نظر من تکلیف شرعی این است که ما یک حرکتی انجام بدهیم و خدای متعال خواست و این کار را کردیم.
*آدمی که طبق تکلیفش عمل میکند، شکست ندارد
یعنی در تمام مراحل از اول این مبارزه در روح و فکر امام احساس انجام تکلیف موج میزده است. لذا است که از حوادث، امام هیچوقت مضطرب نمیشوند. یک حادثه سخت و تند که بوی شکست میداد هیچوقت امام را تا به امروز مضطرب نکرده است. همیشه هر چه پیش آمده، ایشان فرمودهاند خوب طبق تکلیفمان عمل کردهایم. آدمی که طبق تکلیفش عمل میکند، شکست ندارد. این پیروزی است و همان شکستش هم در عین حال پیروزی است چون طبق تکلیف عمل میکند. در 15 خرداد این روح بسیار ملکوتی در شخص امام متجلی و نمایان بود.
*امام را ملامت میکردند که شما عدهای را به کشتن میدهید
آن روز خیلیها بودند که حضرت امام را ملامت میکردند یعنی ملامت میکردند به اینکه شما عدهای را به کشتن میدهید. یکی از بزرگان بعد از حادثه 15 خرداد از من پرسید خون این کشتهها به گردن کیست؟ یعنی حتی در ذهن افرادی که از لحاظ علمی و شان اجتماعی دارای مقامی هم بودند یک چنین سوالاتی هم مطرح بود. ببینید چقدر فشار روی یک رهبری که میخواهد یک حرکت عظیم را از سکوت و سکون مطلق شروع کند و پیش ببرد وارد میآورند، به هر حال امام تحمل کرد. بعضی دیگر میگفتند شما با چی؟ آخر با کی؟ ظاهر قضیه را اگر نگاه میکردید همین بود. آن کسانی که نقش مردم، تاثیر توده مردم را در تعیینکنندگی و رقم زدن تاریخ اصلا توجه نداشتند و درک نمیکردند، اینها نمیفهمیدند که حضور مردم یعنی چه!
*ایمان عمیق به نیروهای مردمی
امام از اول یک ایمان عمیق بیمنتهایی به نیروهای مردمی داشت. یک نقش فوقالعادهای حضرت امام برای مردم قائل بودند. لذا مدام به امام میگفتند که آقا با این مردم دست خالی و پابرهنه مگر میشود مبارزه کرد؟ اما در مقابل اینها حضرت امام مقاومت میکردند چون احساس تکلیف شرعی میکردند.
*امام یک عنصر سیاسی به معنای مصطلح نبود
امام نه یک عنصر سیاسی به معنای مصطلح بود که اهل کار و حرکت سیاسی باشد. امام سالها بود که در حوزه علمیه فقط به کار علمی اشتغال داشت و روزی دو بار ایشان از منزل به مسجد محل تدریسشان میآمدند و برمیگشتند و ایشان بعضی از روزها حتی از خیابان هم عبور نمیکردند چون منزل و آن مسجد در یک حد فاصله کوچه که طی میشد، قرار داشت.
حضرت امام از جوانی درک، فکر، انگیزه و آگاهی سیاسی داشت اما اهل دستهبندی، کار و حرکت سیاسی نبود که سرشان برای اینکار درد بکند.
ایشان احساس، درک، آگاهی، انگیزه سیاسی داشتند اما جزو آن دسته از مردمی که زندگیشان کار سیاسی است، نبود. اما آن وقتی که تکلیف مطرح شد، وارد کار سیاسی شد. همه زندگی امام و درس هم تحتالشعاع قرار گرفت.
*رهبری که در خود او انگیزه ایمان و عشق نمیجوشد، نمیتواند این انگیزه را در دیگران ایجاد کند
انگیزهای که امام را حرکت داد جز احساس تکلیف چیز دیگری نبود. و در مردم هم عینا همین حالت بود و این تقریبا متقابل است. هیچوقت آن رهبری که در خود او انگیزه ایمان و عشق نمیجوشد، نمیتواند این انگیزه را در دیگران ایجاد کند. آنکه خودش احساس تکلیف شرعی را نمیکند و حرفش ظاهری و مصنوعی است، نمیتواند اینطور دلهای مومن را حرکت بدهد. امام توانست مردم را با احساس تکلیف شرعی حرکت بدهد و واقعا مردم احساس تکلیف شرعی کردند.
*واقعه 15 خرداد بدون رهبری انجام گرفت
واقعه 15 خرداد یک واقعهای بود که تقریبا بدون رهبری انجام گرفت. از این جهت میگویم که تقریبا بدون رهبری انجام گرفت که امام را صبح زود در قم بازداشت کردند و به یک نقطه نامعلومی بردند که بعد معلوم شد ایشان در تهران و باشگاه افسران است. البته آنوقت کسی نمیدانست.
مردم تجهیز شدند. ناگهان همه احساس کردند که باید به خیابانها بیایند. قبلا پیشبینی دستجات سیاسی را کرده بودند. آن عدهی ساماندهندگان و گردانندگان همین کارها نمیدانم دستجات، سینهزنی، آن شعارها و نوحههای امام را که شنیدهاید درباره ایشان بود البته اینها را آماده کرده بودند و اینطور نبود که به کلی بدون محاسبه باشد.
اما اینها همه آن جمعیت عظیمی که جلوی گلولهها باشند که نبودند. این جمعیت عظیم از آحاد مردمی تشکیل شد که اینها احساس تکلیف میکردند، فهمیدند که امام را گرفتند و تقریبا 8 ماه بود که مبارزه شروع شده بود. از اواسط سال 41 مبارزه شروع شده بود و اعلامیههای امام و حرفهای امام و این نفس گرم امام به همه خورده بود و مردم ایشان را شناخته بودند و میدانستند که ایشان یک عنصر روحانی بزرگ، قوی، شجاع و بااراده که در این مبارزات این حرفها و عقیدهها را دارد و فقط، مردم همین را میدانستند و خیلیها هم امام را از نزدیک ندیده بودند، همینقدر میفهمدیدند این شخص، این مرجع تقلید، این روحانی دلسوز و فریادگر را گرفتند، احساس میکردند که دیگر نمیشود ساکت نشست.
*روشنفکرها جا خالی کرده بودند
البته در آن روز روشنفکرها جا خالی کرده بودند و اینها هر چه که میگویند و بگویند بیخود میگویند. هیچکدام از گروهها و دستجات سیاسی که بعدها نام و نشانی پیدا کردند، در این جریان حضور نداشتند. یک عده در زندان بودند. امثال نهضت آزادی که اندکی قبل از پانزده خرداد سر جریانی اعلامیه داده بودند و اینها را دستگیر کرده و زندان برده بودند و لذا اینها نبودند و اگر هم بودند معلوم نیست که چقدر کار کردند و دیگران هم که اصلا نبودند.
*آن روز که مردم جانشان را در مقابل گلولهها میدهند، اعلامیه دادن کاری نیست
البته بعدها اعلامیه و اطلاعیههایی داده شد که در آن موج خروشان گم بود و اصلا مسئله، مسئله اطلاعیه و اعلامیه نبود. آن روز که مردم جانشان و سینهشان را در مقابل گلولهها میدهند و مقابل آنها میایستند، در آن روز که نشستن در اطاق و پشت میز و چند ورق کاغذ بیرون دادن که کاری نیست. آنهایی هم که میخواستند کاری بکنند اینجوری کار کردند.
*خیلی از مومنین اهل نماز و روزه بودند، اما در خیابانها راه نیافتادند
توده مردم یعنی متدینین(در اینجا صحبت قشر و طبقه نیست که بگوییم از کدام قشر بودند) کسانی که اهل اعتقاد به روحانیت و دین و حرفهای علما و امثال این بودند، اینها حضور داشتند نه اینکه همه متدینین نه همان دسته از متدینینی که امروز شما به آنها حزبالله میگویید. حزبالله مربوط به یک زمان خاصی که نیست و الا خیلی از مومنین بودند که اهل نماز و روزه و غیره بودند، اما در خیابانها هم راه نیافتادند، اینها کسانی بودند که گوششان آنقدر سنگین بود که استغاثه حادثه را یا نمیشنیدند یا دلشان آنقدر سخت بود که به این استغاثه جواب نمیدادند.
*آدمهای بی دین و بی اعتقاد به روحانیت هم حرکت نکردند
آدمهای بی دین و بی اعتقاد به روحانیت، روحانیت را آخوندیسم میدانستند، اینها نیز حرکتی نکردند چون حرکت یک حرکت روحانی بود، یک حرکت اسلامی بود. لذا مردم احساس تکلیف کردند و حرکت شروع شد.
*محور بودن علمای دین
اولین عنصر در حادثه خرداد احساس تکلیف شرعی بود. یک عنصر دیگر هم محور بودن علمای دین بود. وقتی ما میگوییم علمای دین محور یک مبارزه، محور یک حرکت، محور یک انقلاب و نهضت بودند، این به معنی قشرگرائی نیست. این غلط است که کسی فکر کند این قشرگرائی است، این ضد قشرگرائی است. به خاطر اینکه اگر ما در یک نهضت حضور همه قشرها را لازم بدانیم، فکر میکنیم که باید در نهضت همه قشرها باشند. باید عرض کنم که محور یک چنین حرکتی چه کسی میتواند باشد؟ شما ببینید در جامعه ما با بافت اعتقادی جامعه ما آن چه کسی هست که اگر آمد همه این قشرها میتوانند بیایند؟ آن چه کسی است که با ایمان این قشرها سر و کار دارد؟ یعنی روحانی، یعنی عالم دین.
البته یک عالم دینی هنگامی خوب است و واقعا عالم دین هست و طالب دنیا نیست که این محور شدن او را به عجب وادار نکند، او را به اشتباه نیندازد، خیال نکند که صحبت درباره او است، بفهمد صحبت سر دینی است که او حامل پیامش هست. زبان مبین و مقصر هست، خیال نکند که او مطرح است و او مورد علاقه مردم هست و به اشتباه نیفتد، یک چنین شرطی در عالم دینی هست که اگر این باشد، آن اجتماع و نظیر اینها نخواهد بود. مردم آن اطمینان را در نهایت پیدا نمیکنند. ولو چند صباحی هم که باشد، سلب میشود و اینجور درازمدت و مستمر و در خونینترین میدانها اطمینان نمیدهند.
*راز آسیبناپذیر شدن انقلاب
عالم دین وقتی محور شد، گروههای مختلف حول این محور جمع میشوند. علاوه بر این انقلاب آسیبناپذیر میشود.
در انقلاب جهانی اگر نگاه کنیم، تمام این آسیبها که در انقلابها به وجود آمده است، یکی از این دو محور بود. یا یک محور در این انقلاب وجود نداشته است که بتواند افراد را حول خودش جمع بکند. طبعا اختلاف و دودستگی و پریشانحالی به وجود آمد. مثلا وضع انقلاب کبیر فرانسه. این انقلاب یک انقلاب حقیقی بود و انقلابی مردمی ناشی از افکار آزادیخواهانه بود و مثل سیل بود، یعنی بعضی از نماهای این انقلاب نظیر انقلاب خود ما بود. انقلابی بود مردمی، خشمگین جدی، در این جهاتش هیچ اشکالی وجود ندارد. اما این انقلاب متلاشی شد. هیچ چیز آن نماند. یعنی در ظرف 15 سال سه مرتبه این انقلاب تکان شدید خورد. بعد از 15 سال تازه نوبت ناپلئون شد. البته در این پنج سال آخر هم ناپلئون بود اما امپراطور نبود و عضوی از حکومت بود و به اصطلاح کنسول بود. از این انقلاب هیچ نماند. چون یک محور نداشت. افرادی بودند که انقلاب را به این طرف و آن طرف میکشیدند و دائما در خطر تجربه بود و آخر هم متلاشی شد. این یک نقص مهم.
نقص مهم دوم این است که اگر محوری در راس انقلاب وجود دارد، آن محور دنیایی است و دینی نیست مثل خود ناپلئون، ناپلئون آمد این آشفتگی و پراکندگی در انقلاب کبیر فرانسه را از بین برد و فرانسه را یکپارچه و متحد کرد و مردم را در یک جهت به راه انداخت اما در چه جهت؟ در جهت همان چیزی که انقلاب علیه او بود. وقتی گفتیم ظلم و فساد و اشرافیگری بد است، از همه بد است. هم از لوئی شانزدهم بد هست و هم از ناپلئون. فرقی ندارد.
*بیعقلها میخواستند در انقلاب ما ناپلئون بشوند!
آن بیعقلهایی را شما ببینید که در انقلاب ما میخواستند به اصطلاح ناپلئون بشنود؛ البته عرضه ناپلئون را هم نداشتند و خیال میکردند که ناپلئون برای یک انقلاب موهبتی است. نه! ناپلئون بدترین خطر و عذاب برای یک انقلاب است. یک انقلاب اصلا بر ضد ناپلئونها حرکت میکند.
در انقلاب یا پراکندگی است که سبب متلاشی شدن انقلاب میشود، یا اگر محوری هم هست مثل ناپلئون و استالین.(بعد از مرگ لنین روسیه خیلی تکان خورد و آن کس که توانست جلوی این تکانها را بگیرد، استالین بود) استالین یکپارچگی داد اما در چه جهت؟ با کدام روح و فکر؟ با همان چیزی که انقلاب برای مقابله با او در یک کشور به وجود میآید. با همان روحیه، با همان بیاعتنایی به مردم، با همان ندید گرفتن احساسات و اعتقادات مردم، ارزشهای موجود در ذهن مردم و نیازهای مردم.
ادامه مطلب را از اینجا بخوانید...
موضوع مطلب : سخنرانی منتشر نشده رهبری, 15 خرداد
افشاگري خبرنگار اصلاح طلب...
ما را در سایت افشاگري خبرنگار اصلاح طلب دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : akusarevelayat1 بازدید : 218 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 16:28